"بسم الله الرحمن الرحیم"رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن
ترک من خرابِ شب گرد ِ مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره ِ سلامت، ترکِ ره ِ بلا کن
ماییم و آب ِ دیده، در کنج ِغم خزیده
بر آب دیده ی ما صد جای آسیا کن
خیره کشی ست ما را دارد دلی چو خارا
بکشد کسش نگوید تدبیر خون بها کن
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق، تو صبر کن، وفا کن
دردی ست غیر مردن، آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره، عشقی ست چون زمرد
از برق این زمرد، هی دفع اژدها کن
بس کن که بی خودم من، ور تو هنر فزایی
تاریخ بوعلی گو، تنبیه بوالعلا کن
"حضرت مولانا"
کلی حرف.؛
درباره این سایت