"هُوَ الخالق"
چند سالی میگذره از وقتی که منتظرِ اولین دقایقِ دوازدهِ بهمن بودم تا بنویسم.
بنویسم از سالی که گذشته و یک سال، اضافه/کم کرده به/از سال های عمرم؛ بنویسم از مینایی که تا به حال بودم و یا، قراره بشم.؛
دو سه سالی هست که به جای حرف زدن، به جای حتی نوشتن که آرومم میکنه، فقط زندگی رو دارم زندگی میکنم؛ نه، منظورم زنده مانی نیست، خودِ زندگانی، به معنای جاری و ساری شدن با همه لحظاتی که شاید تا قبل از این، تجربه نکرده بودمِشون.؛ به معنای کسب تجربه های عملی که گاهی خیلی هم گرون تموم میشن؛ مثلاً به قیمتِ سفید شدن و برق زدنِ تعداد قابلِ توجهی از موهات! به معنای تفکر های هزاران باره و گاهی تجدید نظر کردن در مورد خیلی چیزها؛ اونقدر که یه دفعه به خودت بیای و بپرسی: این همون "من" هستم؟!
ولی اعتراف میکنم بنده همچنان و هماره، همون بنده ی ضعیف و حقیرِ حضرتِ باری تعالی هستم که به اذنِ اوست اگر وجودی هست و حضوری.
و دوست دارم به رسمِ همه ی دوازدهِ بهمن های قبل، دعا کنم:
بارالها، معبودا، خدای خوب و مهربانم، لطفاً:
سلامتی و فرجِ عاجلِ حضرتِ منتَظَر،
سلامتی و عمرِ طولانی و باعزت، برای عزیزانم، عزیزانِ عزیزتر از جانم،
شفای قریبِ همه بیماران،
آمرزش و شادی برای روحِ درگذشتگان،
حاجت رواییِ تمامِ حاجت مندان،
و
عاقبت به خیری، عاقبت به خیری و عاقبت به خیری برای همه مون.
" آمّین یا رَبَّ العالَمین"
و بی نهایت شُکر، برای همه ی تا به امروز .
۹۷/۱۱/۱۲
درباره این سایت